امام حسین(ع) در عصر حکومت معاویه
اشاره:
پس از شهادت علی(ع) (در سال ۴۰ هجری)، امام حسن(ع) حدود شش ماه خلافت کرد. سپس ماجرای صلح به میان آمد و از آن پس معاویه بر مسند خلافت نشست که خلافت او نوزده سال و هشت ماه طول کشید و سرانجام در نیمه رجب سال ۶۰ هجری درگذشت.[1]
امام حسین(ع) در این عصر که حدود ۱۰ سالش مقارن با امامت امام حسن(ع) و حدود ۱۰ سال دیگر مقارن با امامت خودش بود، با معاویه و مزدوران او درگیری شدید داشت. معاویه را طاغوت میدانست و هرگز روی خوش به او نشان نداد. در اینجا برای روشن شدن موضعگیری امام حسین(ع) در برابر معاویه و مزدورانش، به نمونههای زیر توجّه کنید:
١- نمونهای از نامه شدید امام حسين(ع) به معاویه
مروان که از طرف معاویه حاکم مدینه شده بود، در ضمن نامهای به معاویه گزارش داد که: «بزرگان عراق و حجاز به خانه حسین بن على(ع) رفت و آمد میکنند و از جانب حسین(ع) احساس خطر جدّی میشود...»
معاویه پس از دریافت این گزارش، نامهای به این مضمون برای امام حسین(ع) نوشت:
«اخباری در مورد تو، به من میرسد. اگر راست است گمانم آن است که چنین رفتار نکنی. سوگند به جانم، اگر کسی عهد خدا را ادا کند، سزاوار است به او وفا شود... خویش را موعظه کن و وفای به پیمان الهی بنما. تو اگر رهبری مرا انکار کنی، من نیز تو را انکار میکنم. اگر با من ستیز کنی، با تو ستیز میکنم. از اختلاف و فتنهانگیزی بپرهیز. تو مردم و بلاهای وارد بر آنها را میشناسی، در مورد خود و دینت و در مورد امت اسلامی خوب بیندیش و آلت دست بیخردان و نادانان قرار مگیر.»
امام حسین(ع) پس از دریافت این نامه، پاسخ آن را چنین نوشت: «امّا بعد... نامهای از تو به من رسید و در آن نوشته بودی که از قول من به تو سخنانی گفتهاند. آنان که این مطلب را به تو گفتهاند، مردمی چاپلوس و فتنهانگیزند، من قصد جنگافروزی بر ضدّ تو ندارم؛ زیرا بیمناکم که پیمان بشکنم[2] و نیز از خدا میترسم که در برابر تو و دوستان ستمگر و بیدینت پوزش بطلبم. تو و دوستان و یارانت حزب و فرقهای ستمکارید که دست دوستی به سوی شیطان دراز کردهاید. آیا تو قاتل «حُجر بن عدی» برادر ما از طایفه کِنده و یاران نمازگزار و خداپرست او نیستی؟! و این تو نبودی که پنجه ظالمانهات را به خون بندگان شایسته خداوند رنگین کردی؟ آنان پاک مردانی بودند که تن به ظلم نمیدادند. آنان مردمی حقیقی بودند که بدعت در دین نگذاشتند. امر به معروف و نهی از منکر کردند و در این راه از ملامت ملامتگران نهراسیدند و سینه را در برابر حوادث سپر کردند. تو چنان مردان پاک را از دم شمشیر گذراندی، تو آنها را به سوگندهای شدید و پیمانهای محکم، مطمئن ساختی و بعد به عهد خداوند پشت پا زدی و پیمان الهی را ناچیز شمردی... وای که تو چقدر گستاخ و بیپروایی.
آیا تو کشنده «عمرو بن حمق» همنشین پیامبر(ص) خدا نبودی؟ هیچ میدانی که خون چه نازنین مردی را به خاک ریختی؟ او مردی پارسا بود که بر اثر عبادت خدا جسمش لاغر و رنگش زرد شده بود. تو چنین مردی را کشتی در حالی که به او امان داده بودی.
سوگند به خدا اگر با مرغ وحشی بیابانی چنین پیمانی بسته بودی، از فراز کوههای آسمانخراش فرود میآمد، ولی تو ناجوانمردانه پیمانشکنی کردی.
ای معاویه! آیا تو «زیاد بن سُمیه» را که فرزند زنا بود و از بستر عبدالله ثقیف به دنیا آمد، پسر پدرت نخواندی؟! با اینکه رسول خدا فرمود: فرزند متعلق به فراش (صاحب بستر خود) است و جزای زناکار سنگباران میباشد، ولی تو عمداً پشت پا به سنّت پیامبر زدی و آنچه طبع هوسباز و دماغ پر نخوتت خواست همان کردی و از راه خدا منحرف شدی. باز به این هم اکتفا نکردی و یک زنازادهی خطاکار (یعنی زیاد بن ابیه) را بر گرده مسلمانان حاکم کردی تا خونشان را بریزد و دست و پا را از پیکرشان جدا سازد و چشمان آنها را کور نماید و امّت ارادتمند محمّد به را به شاخههای درخت خرما به چهارمیخ بکشند. به راستی که سفاکی و خونخواری بیش از این نمیشود؟!
ای معاویه! گویی که تو از این امّت نیستی و این امّت هم از تو نیست. آیا تو قاتل «حَضرَمی» نیستی؟ زیاد بن سمیه برای تو نوشت که «حضرمی» شیعه على(ع) است و تو خونخوار جبّار در پاسخ او نوشتی که هر که بر روش على(ع) است، او را از دم شمشیر بگذران و او هم به امر تو چنین کرد. خون پاک حضرمی و دیگر یاران على(ع) را بیرحمانه به خاک ریخت و پیکر آن آزادمردان مسلمان را قطعهقطعه کردی.
ای معاویه! دین علی(ع) همان دین پسرعمویش پیغمبر بزرگوار است. تو محمّد بن عبدالله را میشناسی و میدانی که او کیست؟ او همان کسی است که تو، هماکنون به نام او بر جایگاهش تکیه زدهای و بر جان و مال مسلمانان حکومت میکنی. ولی ای بدبخت فرومایه، تو و خاندانت این بزرگواری و شرافت را ندارید که بر مسند پیشوایی مسلمانان و بزرگترین رادمرد جهان یعنی محمّد تکیه بزنید. بلکه تو نیز باید مانند پدرانت از این شهر به آن شهر کوچ کنی و به سوداگری بپردازی.
در نامهات تهدید کردی اگر منکر من و حكومتم شوی و به مکر و حیله بپردازی، من نیز با تو همانگونه رفتار میکنم. اینک به تو میگویم هرچه میخواهی بر ضدّ من حیلهگری کن، من از حیله جنبنده ناچیزی چون تو باک ندارم و به خدا امیدوارم و میدانم که حیلهگریها و مکاریهای تو کوچکترین آسیبی به من نمیتواند برساند.
زیان تو برای خودت از هر زیانی بیشتر است. هیچ کس مانند خودت به تو آسیب نمیرساند؛ زیرا تو بر اسب سرکش نادانی سوار شدهای و میتازی و بر پیمانشکنی، حرص و آز عجیب داری.
به جان خودم سوگند، تو به عهدت وفا نکردی و عهد خویش را با ریختن خون این چند نفر شکستی. آخر اینها با تو از در صلح درآمدند و تو در برابر آنان سوگند یاد کردی و پیمان محکم بستی که شمشیر بر رویشان نکشی. تو آنان را کشتی بیآنکه کسی را کشته باشند و یا با تو بجنگند.
تو آنان را نکشتی مگر برای اینکه ذكر فضایل ما را میکردند و حق خاندان نبوت را بزرگ میشمردند.
تو آنان را از دم شمشیر گذراندی زیرا بیمناک از آن بودی که مرا به خلافت برگزینند؟
ای معاویه! به هوش باش و قصاص خداوند را به یاد آر و به روز حساب، يقين قاطع داشته باش و بدان که نامه اعمال بندگان در برابر حضرت پروردگار گشوده است و در آن ناچیزترین عمل، منعکس شده و هیچ عملی از نظر وسیع حضرتش دور نیست. خدای بینا فراموشکار نیست و اعمال ستمگرانه تو را از یاد نمیبرد.
آری تو بندگان شایسته الهی را دستگیر کرده و به اتهام ناروا میکشی و تو گستاخ بیحیا، دوستان خدا را از خانههایشان گرفته، از کنار زن و فرزندشان به شهرهای دوردست تبعید میکنی تا برای پسر نادان و سگباز و شرابخوارت بیعت بگیری.
من در این تجاوزها و زورگوییهایت هیچچیز نمیبینم مگر اینکه به خودت زیان میرسانی و از دین محمّد بیزاری میجویی و مردم را آزار میدهی.
تو بر گفتههای نابخردانه «عمروعاص» نادان و سفیه گوش میدهی و پرهیزکاری و پاکدامنی را ناچیز میانگاری.»
وقتی این نامه کوبنده، نزد معاویه رسید، خواند و گفت: «به نظرم در او کینه است»، یزید و عبدالله بن ابی عمیر گفتند: «جوابش را به طور شدید بده.»
معاویه پس از ذکر مطالبی گفت: «سوگند به خدا در حسین(ع) عیبی نمیبینم، لذا چیزی نمینویسم و لجاجت نمیکنم.»[3]
* * *
نامهها و برخوردهای شدید دیگری نیز بین امام حسین(ع) و معاویه اتفاق افتاده است که در اینجا به ذکر همین نامه فوق اکتفا کردیم و با توجّه به مضمون آن، در آن شرایط سخت، به خوبی، در شجاعت و قاطعیّت امام حسين(ع) پی میبریم و به شیوه آن حضرت در مبارزه با طاغوت آگاه میشویم.
۲- خطابه آتشین حسین(ع) در مراسم حج بر ضدّ معاویه
معاویه، توسط دژخیمانش دهها هزار از شیعیان علی(ع) را بیخانمان کرده و کشته بود و در همه جا حمام خون از مظلومین به راه انداخته بود.
دو سال قبل از مرگ معاویه (یعنی سال ۵۸ هجری) امام حسین(ع) در مراسم حج شرکت کرد و جمع بسیاری از بنیهاشم و اصحاب و تابعین نیک را که بیش از هزار نفر بودند در «منا» به دور خود جمع نمود و بعد از حمد و ثنا برای آنها چنین سخنرانی کرد:
«میدانید که طاغوت (معاویه) با ما و پیروان ما چه میکند؟ شما میبینید و خبرها را میشنوید. من میخواهم چند مطلب از شما بپرسم، اگر راست گفتم مرا تصدیق کنید و اگر دروغ بود تکذیبم نمایید. سخنم را بشنوید و گفتارم را مخفی نزد خود نگهدارید. سپس وقتی به شهرهای خود رفتید، برای افرادی که مورد اطمینان شما هستند بیان نمایید. من ترس آن دارم که (با روش معاویه) حق پایمال گردد و نابود شود. ولی خداوند نورش را کامل میکند، هرچند مشرکان را خوش نیاید.»
سپس امام حسین(ع) همه آیاتی را که از قرآن در شأن على و آل على(ع) بود بیان کرد و همچنین گفتار رسول خدا(ص)، در شأن خاندان نبوت را تشریح نمود و در همه این موارد حاضران گفتار آن حضرت را تصديق نمودند و بلند میگفتند: «آری به خدا شنیدیم و گواهی میدهیم که پیامبر(ص) در شأن اهلبیت چنین فرمود»
«اَللَّهُمَّ نَعَمْ قَدْ سَمِعْنَاهُ وَ شَهِدْنَاهُ.»
در پایان، امام حسین(ع) حاضران را سوگند داد که هنگام بازگشت به شهرهای خود، این مطالب را به افراد مورد اطمینان بگویند.[4]
به این ترتیب، امام حسین(ع) با بهرهبرداری سیاسی از مراسم حج، طاغوت زمانش (معاویه) را به شدّت مورد انتقاد قرار داد و بذر انقلاب بر ضدّ او را، در قلبها پاشید.
٣- پاسخ قاطع امام حسین(ع) به گستاخی معاویه
وقتی معاویه، «حجر بن عدی» آن مبارز بزرگ و یارانش را به شهادت رسانید، در همان سال برای انجام حج به مکّه رفت، در حجاز امام حسین(ع) را ملاقات نمود و گفت: «ای ابا عبدالله آیا از آنچه به حجر بن عدی و یارانش انجام دادیم خبرداری؟ و خبر برخورد شدید ما به پیروان او و پدرت به تو رسیده است؟»
امام حسین(ع) فرمود: چه کردی؟
عرض کرد: «آنها را کشتیم؛ کفن کردیم؛ نماز بر آنها خواندیم و دفن کردیم.»
امام حسین(ع) خندهای کرد و فرمود: «ای معاویه! قوم (متعهد و بنیهاشم) را با این کارهایت دشمن خود کردی، ولی ما اگر شیعیان تو را بکشیم، نه آنها را کفن میکنیم و نه نماز بر آنها میخوانیم و نه آنها را دفن مینماییم. به من خبر رسیده که وقیحانه به على(ع) بدگویی میکنی، در نتیجه ما را به قیام و دشمنی وا میداری؟ و به بنیهاشم بد میگویی. به وجدان خود رجوع کن، از آن بپرس که حق با تو یا بر ضدّ تو است. ای معاویه! ما را با تیر عداوت و دشمنیات در مکان نزدیک، هدف قرار مده؛ سوگند به خدا تو از مردی (عمروعاص) اطاعت میکنی که نه در اسلام پیشی گرفته و نه نفاق او تازگی دارد؛ بنابراین متوجّه باش و این منافق را از خود دور کن.»[5]
۴- پاسخ به اعتراض معاویه در مورد ازدواج با کنیز
امام حسین(ع) در مدینه کنیزی داشت که او را آزاد و سپس با او ازدواج نمود. جاسوس معاویه در مدینه این واقعه را به معاویه گزارش داد. معاویه برای امام حسین(ع) نامهای به این مضمون نوشت:
«... به من خبر رسیده که تو با کنیزت ازدواج کردهای و از ازدواج با همتاهای خود از قریش صرفنظر نمودهای با اینکه ازدواج با همتاهایت شخصیّت تو را بالا میبرد و فرزندان باشخصیّتی نصیبت میکند. تو نه حریم شخصیّت خود را رعایت کردهای و نه شخصیّت آینده فرزندانت را.»
امام حسین(ع) پس از دریافت نامه معاویه، در پاسخ او چنین نوشت:
«... نامهات به من رسید. مرا سرزنش کردهای که چرا با کنیزم ازدواج کردهام ولی با همتاهایم از قریش ازدواج نکردهام. این را بدان که هیچ کسی در نسب و شرافت به مقام رسول خدا(ص) نمیرسد (و ما دارای چنین شرافت و نسبی هستیم.) آن زن، کنیز من بود و من برای کسب پاداش الهی او را آزاد ساختم، سپس بر اساس سنّت پیامبر با او ازدواج کردم. خداوند به وسیله اسلام، آنچه را در جاهلیّت، پست شمرده میشد، ارجمند کرد؛ بنابراین در کارهای یک مسلمان سرزنشی جز در مورد گناه نیست، بلکه امور جاهلیّت سزاوار سرزنش است.»
این نامه به معاویه رسید و آن را خواند، سپس به سوی یزید انداخت. یزید آن را برداشت و خواند و به معاویه گفت: «حسین(ع) بسیار بر تو افتخار نموده است.»
معاویه گفت: «نه؛ بلکه این شیوه زبان تیز و بُرّان بنیهاشم است که کوه را متلاشی و دریا را میشکافد.»[6]
خودآزمایی
1- سه نمونه از موضعگیری امام حسین(ع) در مقابل معاویه را بیان کنید.
2- چند سال از امامت امام حسین (ع) مقارن با حکومت معاویه بود؟
3- علت خطابه آتشین امام حسین(ع) در مراسم حج بر ضدّ معاویه چه بود؟
پینوشتها [1]. تتمه المنتهى، ص ۲۵.
[2]. این مطلب، اشاره به پیمان و صلح امام حسن(ع) با توجّه به شرايطش میباشد.
[3]. اقتباس از احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۱۹ - ۲۲ - بحار، ج ۴۴، ص ۱۱۲ – ۲۱۴.
[4]. اقتباس از احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۱۸ - ۱۹.
[5]. همان مدرک، ص ۱۹- ۲۰.
[6]. اعیان الشیعه، ط ارشاد، ج ۱، ص ۵۸۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی